پاییز...
شاید اسم این روزها را بشود "روزهای انتظار با امیدواری" گذاشت. حالا که دارم با خودم فکر میکنم، در انتظار یک آفر مهم هستم که روزها و ماه ها برایش جنگیده ام. هنوز یک هفته بیشتر از این انتظار نمی گذرد ولی هر روز که به روزهای انتظارم اضافه می شود، نمی دانم چرا هم نگرانیم بیشتر می شود و هم استرس کمتر و کمتر می شود که انگار اصلا اتفاقی نیافتاده است. حتی آن استاده سریلانکایی خواننده هم به من گفت یحتمل نود درصد آفر را خواهی گرفت و به کارهای بعدیش نیز فکر کن و در ذهنت داشته باشد. نتیجه را نمیدانم چه می شود اما منتظر می مانم تا نتایج منتشر شود. آن یکی هم هموطن همان خواننده مهربان است، میگوید بیا با امیدواری زیادی منتظر آینده ای باشیم که قرار است یک آفری در کار باشد. آن طوری که این گفته است، ظاهرا احتمال این هم کم نیست و یحتمل آفری در کار باشد اما باید منتظر ماند و دید چه می شود.
مقاله ام کمتر از یک ماه طول نکشید که قبول شد جالب بود حتی دوبار هم ریواز خورد اما به سرعت کارهایش را انجام دادم. احتمالا دست های پشت پرده دست به کار شده بودند که زود قبول شود و ماجرا تمام شود. شاید همان دست های پشت پرده فکر می کنند همین مقاله ممکن است بزودی در جایی به درد بخورد. به جز این، می دانم که این زود قبول شدن جبران ردهای گذشته بود که از تقریبا 9 ماه پیش درگیرش بودم. حالا یکی از انتظارهای این روزهای من، چاپ شدن همین مقاله است. هرچند، انتظار دیگری که امیدوارانه منتظر هستم این است که مقاله ای که به کنفرانس ارسال کرده ام هم قرار است به زودی نتایجش بیاید. به زودی که میگویم یعنی کمتر از 10 روز. حالا میتوان این را یک انتظار کوتاه دانست و یا یک انتظار بلند طاقت فرسا...
انتظار این روزها هرچه که باشد، انتظارهایی هستند که سرشار از امید هستند. انتظارهای سرشار از امید همراه با نگرانی هایی که شاید اصلا هیچوقت این نگرانی ها در خیال هم اتفاق نیافتد. شاید این اولین باری باشد که چنین انتظارهایی را حس میکنی... انتظارهایی که در درونش امید به آینده موج می زند. حس می کنم همان دست پشت پرده دست به کار شده است تا گره ها را باز کند، این را می توان حس کرد. خودم را می سپارم به همان دست و توکل می کنم به خودش و همان ائمه اطهارش تا گره ها را باز کند و هوایم را داشته باشد.
حالا بماند که منتظر آمدنش هم هستیم...
امیدوارم هیچ کس از این وبلاگ دیدن نکند. موفق باشی و می شوی. یا علی