محرم...
احمد راست می گفت... هرچه باشند غریبه ای بیش نیستند... انگار من اشتباه می کردم و بیش از حد در خیالم بزرگ کرده بودم. بیش از حد بزرگ کرده بودم. شاید به اندازه چهار سال، وقتی در 110 نشسته بودم در شیفت شب همان فکری را می کردم که الان می کنم... فکری که به این نتیجه رسیده بود که فقط خیالی بیش نبود... اینبار دیگر واقعا تمام شد. همه چیز تمام شد، از موسسه به ظاهر ناب تا ارتباط و احساسی که داشتم... اینبار دیگر واقعا تمام شد... اصلا شاید دیگر رابطه ای حتی عادی و رسمی وجود نداشته باشد... تمام شد...
امیدوارم هیچ کس از این وبلاگ دیدن نکند. موفق باشی و می شوی. یا علی