سیبیل…
فعلا که در مرحله مقاله ۶ هستم. از سد جاوید بگذرم تقریبا این مقاله کارش تمام هست و باید سابمیت شود. بماند که هنوز منتظر نتیجه مقاله ۱، ۴ و ۵ هستم. خیلی طولانی شده است. امیدوارم حداقل بزودی یک جواب مثبتی بگیرم از اینها...
امروز که رفته بودم برنج بخرم، آن مرد میگفت چرا دو کیلویی بر میداری، پنج کیلویی بردار که ارزانتر هست. گفتم که مصرفم پایین هست. راستش را بخوایی همین دو کیلو حداقل به اندازه مصرف یک ماهم کافیست. نهارها را که اکثرا بیرونم، میماند شام که آن هم خب نیازی به برنج گذاشتن نیست. می ماند فقط آخر هفته ها...
عصر که برگشتم خانه، روی تخت دراز کشیده بودم و هوا کم کم رو به تاریکی میرفت و اتاق داشت تاریک میشد، داشتم به این فکر میکردم که خب حالا چه کنم... بماند که بعدش پاکزاد پیام داد و چت کردیم و آخرش خودم گفتم برو استراحت کن دیگر نیمه شب هست...