مافیا...
امروز را قرار گذاشتم که بعد از کلاس (هرچند مجازی) نخوابم، چون می خواستم خوابم را تنظیم کنم... راستش را بخواهی تا الان هم نخوابیدم... رفته بودم بیرون و مسافت زیادی را پیاده روی کردم... شاید گوش کردن به آهنگ و پیاده روی در مکان های خلوت و بیرون شهر تنها دلخوشی این روز های من باشد... گاهی اوقات حوصله ام بسیار سر می رود... البته در این دوران قرنطینه بهتر است بگویم که گاهی اوقات حوصله ام سرجایش است و بیشتر اوقات سرجایش نیست... امروز هم مثل خیلی از روزهای دیگر کاره خاصی انجام ندادم ولی باید حنبید و فعال بود... شاید یک برنامه ریزی کار را بهتر کند، شاید همین امروز، البته در حال شب شدن است و خانه ها در اینجا پنجره های بیرونشان را هم کم کم بسته اند... آری شاید امشب برنامه ای ریختم و جلسه ای انگیزشی گذاشتم... نهار و شام کم کم دارد به معضل تبدیل می شود... هر چند سعی می کنم تنوع ایجاد کنم ولی تنبلی نمی گذارد... شاید امشب را با پاستا و سس پستو سپری کردم...
با انرژی باش... لطفا...
امیدوارم هیچ کس از این وبلاگ دیدن نکند. موفق باشی و می شوی. یا علی