حالا اینبار هرچند رضوی به پیامم جواب نداد، اما کار اوکی شد، حرفا های خوبی با هم زدیم، حتی می گفت اگر کسی زیادی حرف بزند با مشت می زند بر دهنش. این را رضوی می گفت، همانی که فکر می کردم بسیار جدیست. با غفاری هم اوکی کردم، فرم ها آماده است، فردا انشااله باید رفت به سمت محقق، امضایی که جمالی باید بزند و شاید اندکی حرف زدن.

بچه ها می گویند چرا در وبلاگم نوشته ام "تعطیل است". حتی عده ای در صفحه فیس بوک نوشته اند "چرا؟ چه کسی؟ چه چیزی؟ تعطیل است". یکی نوشته است "هوراااا تا کی تعطیل است"، دیگری نوشته است "تعطیلی که تعطیلی نباشد تعطیلی نیست". اما آنها هیچ کدام نمیدانند چرا، حتی شاید خودم هم نمی دانم چرا، اما شاید لازم باشد... شاید آن ها این وبلاگ را هم می شناختند همین کار را میکردم، یک تعطیل است میزدم بر وبلاگم... دلم می خواهد اندکی کمتر باشم. اندکی کمتر در دسترس باشم. راستش جز یک نفر هیچ کس دیگری نمی داند که این نوشته ها برای من است... که این برایم ارزشمند است... وگرنه شاید همیجا هم یک تعطیل است چسبانده بودم.

کلاس زبان خوب است، روحیه می دهد، هرچند بعضی چیزهایش چرند پرند است، اما کلا خوب است... حالا مثلا کلاسی با عنوان آمادگی تافل... اما هنوز هیچ خبری نیست...

با توکل به خدا...