93
سالی دیگر، یکسال گذشت با همه فراز و نشیب هایی که داشت، فراز و نشیب هایی که گاهی خوشحالمان می کرد و گاهی حالمان را می گرفت. 92 از همان ابتدایش خوب به نظر می رسید، از همان ابتدایش احساس می کردم 92 سال خوبی باشد، خدا را شکر بد نبود، از همان ابتدای 92 یک برنامه ریزی دقیق باید می نوشتم، ترم سوم ارشد هنوز تازه شروع شده بود، پایان نامه در راه بود و هنوز هیچ کاری برایش انجام نداده بودم، همراه اینها قرار بود الگوریتمی دیگر طراحی کنم و باید پیشرفت هایی هم در زبان حاصل می شد، باید تعداد مقالاتم دو برابر می شد و باید برای مجله هم مطالب خوب می نوشتم تا از آن عقب نیافتم که شاید در آن موقع هرچند کم بود اما تنها منبع درآمدم بود... علاوه بر این ها باید بعضی از رفتارهایم را تغییر می دادم و باید گناهانم را کمتر می کردم... وقتی به این یکسالم نگاه می کنم بعضی چیزا راضی کننده است، بعضی ها قابل قبول و بعضی دیگر اصلا راضی کننده نیست، به هر حال این یکسال گذشت، ترم سوم بد نبود، اما بعضی نمره هایش به ناحق بود، تعداد مقالاتم دو برابر شد، آن الگوریتم دیگر نصفه کاره ماند، مطالب مجله هم به جز یک ماه همه سر وقت آماده می شد، زبان را تا نیمه اول خوب پیش رفتم اما پس از آن تعطیل شد، پایان نامه با سرعت خوبی پیش رفت و اگر قوانین دست و پا گیر نبود شاید دفاعش را هم انجام داده بودم، بعضی رفتارها را اصلاحش کردم، اما بعضی ها گاهی دوباره تکرار می شود.
92 گذشت... با امیدواری هایش، با دلتنگی هایش، با شادی هایش، با استرس هایش، با دروغ ها و تهمت هایی که بعضی ها به من زدند تا خود را بالا بکشند، 92 گذشت... با آدم هایی که آمدند و رفتند... گذشت... گاهی بیکار، گاهی پرکار و چه خوشحال شدم وقتی عضو کیمته علمی کنفرانس کامپیوتر شده بودم به عنوان داوری مقالات، هدیه هایی که گرفته بودم هنوز هم مانده است، قرار بود وقتی دیدمش به او بدهم اما دیگر خبری نشد، یکهو رفت و هدیه هایم که برایش گرفته بودم هنوز هم در کمدم باقیست، وقتی با دوچرخه از دو متری اس دی ایران 17 گذشتم بسیار استرس داشتم، او مرا ندید... اما این اولین و آخرین دیدارم بود، او خوب بود و خوب هست و امیدوارم همیشه بهترین ها نصیبش شود... هیچ خاطره ای در ذهن ندارم جز خوبی او. 92 انتهایش خیلی پر استرس بود، همه اش شاید فقط به خاطر پایان نامه بود اما خدا هوایم را داشت و راه را نشان داد. 93 در راه است، سالی که امیدوارم مرا به نزدیکی قله کوه برساند، به نزدیکی آن هدفی که شروعش شاید 10 سال قبل شروع شده است. با توکل به خدا در همین اوایل 93 باید دفاع کرد و فقط به خدا توکل می کنم، برنامه هایم را جدی تر پیش میبرم و همان آیه را علم خواهم کرد که خدا یک ماه قبل به من نشان داد.
به امید خدا از نزدیکترین بستگانم تا همه آدم های دنیا همه سلامت و شاد و موفق و خوب باشیم و همه در سختی ها و آسانی ها به یاد خدا باشیم، و امیدوارم که هیچ وقت فراموش نکنیم که خدا کافیست... خدایا شکرت