گیرم که ز دانه خوشه خیزد
همه از دنیا حرف می زنند، از مال، از پول، عده ای افسرده اند، عده ای دیگر عصبانی، قلبم درد می کند، من خائن نیستم، پدر رفت، یادش بخیر، وقتی دوچرخه پنچر می شد زود پنچر می گرفت، کفشهایم خاکی شده اند، اگر پدر بود کفشهایم همیشه واکسی بود، وقتی سر برج می شد به من یواشکی می گفت برو سایت ببینیم چقدر حقوق داده اند، وقتی فوتبال می دیدم زود عینکش را بر می داشت، در صندلیش می نشست، از هیچ یک از اخبار ها رد نمیشد، همیشه به من افتخار می کرد، وقتی پدر بود هر بار که از اردبیل می خواستم بیایم در راه به من زنگ می زد، نگران می شد، توصیه هایش زود به حقیقت پیوست، برادر خطرناک است، همیشه می گفت من پاکم، هیچ گناهی نکردم، پدر خوب بود، عالی، سهم من از پدر فقط 22 سال و پنج ماه بود، کمترین سهم، سهم من است.
این اولین باری است با یک فرد چنین دوست می شوم، تجربه ای جدید، پیام ها همه اش ورور است، نامفید، باید بیخیال شد، شاید بزودی...
گیرم که ز دانه خوشه خیزد در قالب صورتش که ریزد