یادم هست 29 اسفند 89، عجب روزی بود، دعوا سر شلوار، ماجرای سبزه، امسال 29 اسفند در خانه بودم، چند باری رفتم عابر بانک، کار داشتم، گیم نت بسته بود، داشت کوچ می کرد، چند متر آن طرف تر به یک جای بزرگتر، برف ها را پارو می کردم.
سال 90 هم رو به اتمام است، با سرعتی ثابت، امسال سال تجربه ها بود، اتفاق های زیادی رخ داد، 90 با همه حساسیت هایش گذشت، خیلی سریع گذشت اما با سرعتی ثابت، یادم اقتاد روزی را که حتی مجاز هم نشده بودم، کنکور دولتی را می گویم، یادم اقتاد روزی را که برای تصویه رفته بودم سبلان اما کار گیر داشت، یادم افتاد روز هایی را که روزه بودم و فقط نذر می کردم، یاد روز هایی می افتم که فقط استرس می کشیدم و به امید اینکه شاید زنجان قبول شوم، یاد روزی می افتم که با برادر رفتیم زنجان شب ساعت 3:5 بود، جاده عجب خلوت بود، گواهی رانندگی را هم گرفتم، دفترچه خدمت را هم ارسال کردم و 1 آبان که روز خوبی نبود، روز اعزام، ولی 30 مهر یک روز غم انگیزتر و دلتنگ کننده بود، 1 آبان گیر یک دستشویی بودم و به دنبال کیوسک تلفن در بیگلری، زنجان هم قبول نشدم، حتی تکمیل ظرفیت هم نشد، رفتم بیگلری، گردان امام حسین، گروهان جهاد 2، فرزانه، سعیدی، دوستان خوب، بازی مافیا، رژه هایی که همه در انتظار یک خیلی خوب بودیم، طی نخی، روزی که تقسیمات را خوانند داشتیم می آمدیم خانه، فرماندهی انتظامی تهران بزرگ، یک شب سخت، 7 دی 90، در نماز خانه، بلاتکلیف بودیم، راهنمایی و رانندگی تهران بزرگ، حوزه ریاست، معین، منصور، تایپیست،24 ساعت بازداشت، 1 ماه اضافه خدمت، لاین ویژه، سیستان و بلوچستان، اگر زود کار تمام می شد می رفتم کافی نت، برای چک کردن ایمیل یا ساختن مقاله ای برای دانش و کامپیوتر یا الهی قمشه ای، وقتی وارد سایت همایش دانشگاه رود سر شدم، Accept شده بود، افراز از ارائه من خوشش آمد حال کرد، گفته بود بعد امتحانات یک جلسه پژوهشی داریم اما تا الان که خبری نشده، دانشگاه پیام نور تهران هم قبول شد اما دانشگاه کرمانشاه سطحش بالا بود، در جستجوی مرخصی بودم، 7 روز گرفتم و خبری که من را خوشحال کرد، من می دانستم که یک اتفاقی می افتد، می دانستم که دعایم، نذرم بی جواب نخواهد ماند، دانشگاه آزاد گرمی قبول شدم.
90 با همه سختیهایش یکی از بهترین سالهای زندگی ام بود، تصویه دانشگاه، قبولی در ارشد، قبول شدن مقاله در دو همایش داخلی، 4 ماه و 2 روز خدمت، خدا را شکر.
91 هم آمد، سالی که فقط باید پژوهشی فکر کرد، تلاش واقعی، درس خواندن واقعی، سالی که شاید اعتبارت را مشخص کند، توکل بر خدا.
خدایا شکرت بابت همه چیز، هر چه تو صلاح بدانی