FBK...

نزدیک به ۲۴ ساعت بود که از اتاق خارج نشده بودم... اما آب جوش دوباره مرا از اتاق بیرون کشاند... آب جوشی که این روزها رفیق تنهایی های من است... امروز کلا اینترنت ایران قطع بود... هیچ تماسی نتوانستم برقرار کنم... تا اینکه با یک اپلیکیشن توانستم چند کلمه ای با خانواده صحبت کنم... چند کلمه ای که بیشتر از ۵۷ ثانیه طول نکشید...

جالب است... در ایتالیا هستم... جایی که زبانشان را نمیدانم... جایی که حتی انگلیسی حرف زدن هم برایم سخت است... کیلومترها دور از خانه... فرسنگ ها دور از مادر... اینکه کی وارد اصل ماجرا خواهم شد هم ماجرایی دارد... روزها میگذرند... احساس میکنم روزها در اینجا به همان سرعتی که در ایران می گذشتند، میگذرند... این روزها مثلا مقاله میخوانم... بیشتر مقالات مروری... اما باید هدفمند رفت جلو و از این زمان استفاده کرد... نباید به این فکر که خر از پل گذشته است... چرا که خرهای دیگری هستند که هنوز از پل نگذشته اند...

امیدوارم روزهای آینده با امیدواری بیشتری زندگی را سپری کنم... با روحیه و انرژی... و با هدف...

راستی اینجا ساعت ۲۱:۳۲ است... بلاگفا ساعت را به وقت ایران میزند...

فاطمه...

دیگر زمان زیادی نمانده است... تنها سه روز و یا دقایقی بیشتر از آن... آری زمان رفتن فرا رسیده است... رفتنی که با منصرف شدن های متعددی همراه بود... فکرهای روزهای گذشته و حتی ماه های گذشته، گاهی به کار می آمدند و گاهی حتی روح و روان را خراب می کردند... خیلی از فکرها و نگرانی هایی که داشتم هیچکدام اتفاق نیافتادند و بیشتر زمان ها همان چیزهایی اتفاق افتادند که باید می افتادند... چمدان را بسته ام... پرونده بعضی کارها هم بسته شده اند... از مکاریتم بگیر تا رضایی... حالا چه پروژه باشند و چه دیدارهایی که انجام شدند... از دیدار رضایی تا ترکمنی... اما همه کارها تمام نشده اند... از پروژه ها بگیر تا دیدار... 

چمدان را بسته ام تا به ماجراجویی هایم ادامه دهم... اینبار ماجراجویی هایم دور از خانه است... توکل می کنم به خدا و به حرکت ادامه می دهم... در این راه با تمام تلاش کار خواهم کرد و هر اتفاقی اگر بیافتد، خواهم جنگید، تسلیم نخواهم شد... اتفاق هایی که دست خودم نیستند را هم توکل می کنم بر خدا و با آن ها روبرو خواهم شد... 

در انتظار روزهای جدید آینده هستم و مشتاقم به زودی فرا برسند... روزهایی که سرشار از مشکلات ریز و درشت خواهند بود... اما میدانم همه آن ها با توکل به خدا سپری خواهد شد... روزهای آینده پر از تجربه های جدید... ماجراجویی های جدید... اتفاق های جدید و آدم های جدید خواهد بود... روزهایی که شاید به اندازه روز باقی بمانند یا به اندازه سال ها طول بکشند...