خود شیفتگی... خود پسندی... در همه هست به جز خودشان

1 تیر امتحان دارم، 2 روز دیگر، برنامه ها مثل همیشه نبود، کم کاری، بی حوصلگی، نمی دانم درس ها سخت هستند یا مشکل از جای دیگریست، و یک فکر بی ارزش، 5 تا از شبیه سازی ها حل شد، ماند یکی، بچه ها حتی حاضرند پول بدهند، در قدرتشان نیست، توان ندارند، شاید نوشتن یک متغیر هم برایشان سخت باشد، یل هایشان را می گویم، با بی یلان کاری ندارم، آنهایی را می گویم که فقط در ادعا زندگی می کنند. ولش...

خدا بزرگ است امتحانات هم انشاالله به خوبی و خوشی می گذرد، یا علی ...

آ رام...

به جهنم، اصلا تو را چه به اینکارها، ما که در مراممان این نبود برادر، از همان اول هدفت همین بود، همان هدفی که می خواستی با کریمی خان داشته باشی، خوب که نشد، حالا بیا آن را هم درست کن، اصلا نمی دانم تو چرا گیر داده ای به چهار، ولی انصافا تا اینجا تجربه ی خوبی کسب کرده ای، شاید 2 روز طول نکشد، حالت خوب است، خوبتر می شوی، 5 سال است که می گویی، می کوبی، کلا خوشت نمی آید، حالا چه شده چرندیات می گویی حاج آقای برادر، این سرزمین را باید با آدم هایش کوبید، همین آدم هایش هستند که این سرزمین را به این سرزمین تبدیل کرده اند، ماها که گلیم برادر، شوخی نمی کنم راست می گویم، ماها اینقدر ناز بلد نیستیم، ماها بالاتریم، خیلی بالاتر. خب که آخرش چه شود، همین بهتر که الان کار تمام شود، طول بکشد مشکل می شود، حالا بیا درستش کن، حالا بیا بگو ولش، اگر طول بکشد نمیشود برادر، چرا  می خواهی تظاهر به ناراحتی کنی عزیر من، باید شنقول باشی فراوان، چرا؟، چرا ندارد داداش، داری چنان تجربه کسب می کنی که حتی خوابش را هم ندیده بودی عزیز، فقط یادت باشد خوب هم یادت باشد این تجربه ها را نگذاری بپوسند ، حتما در وقت خودش استفاده کن برادر، یک چیز را بگویم که اگر گردنت را هم بزنند باز هم این حرف آویزه گوشت باشد، اینها همه اینطورند از نر و ماده گرفته تا سیب زمینیهایشان، تغییر 1800 درجه در خون اینهاست، در ژن هایشان ثبت شده، کار همیشگی اینهاست خودت که کوله باری از تجربه ای مش صادق، حرفشان متشکل از 99 درصد تعارف است، اگر به نفعشان بود 1 درصد را هم تعارف می گفتند، حرف هایشان رک است در حد کره مشتری، اما کسی نمی تواند با آنها رک شود، چون عمودی بودی افقی می شوی، حساب کتابشان درست است، البته برای خودشان، چه بگویم و چگونه بگویم. فقط این را بگویم ارزش ندارد، تو قدرت این داری که به خوبی آ  رام کنی، چون بالاتری، یا شاید آ  رام کرده ای و خودت خبر نداری، ببین مهم نیست، یادت باشد بی هدف است، مهم نیست، نه فقط برای تو، مهم نیست.

به نام پدر روزها و شب هایم می گذرد...

نفس می کشید، از عمق، از ته وجود، صدای دستگاه دق دق می کرد، قلب تکان می خورد، شاید قلب می دانست که دیگر وقت استراحت است، شادی می کرد، منظم می زد، حتما این دم آخری را تصمیم گرفته بود خوب کار کند، عین ساعت، دیگر می خواست برای همیشه استراحت کند، می خواست خداحافظی کند، و برای همیشه بایستد، باشد عیبی ندارد، خداحافظ. خداحافظی شاید غمگین ترین شعر جهان باشد. خدا حافظ، پدر رفت ...، سهم من از پدر فقط 22 سال و پنج ماه بود.